نگاهی دیگر به آنچه که "انقلاب ٥٧" نامیده شد
على جوادى
١- حکومت اسلامی بر خلاف تبلیغات مدافعین آن محصول آنچه به نام "انقلاب ٥٧" نامیده میشود٬ نبود. برعکس محصول پروژه حقنه کردن جریان ارتجاع اسلامی بر جنبش توده های مردم برای سرنگونی رژیم سلطنتی بود. در همان روزهای داغ قیام ۲۲ بهمن اوباش اسلامی فریاد میزدند که "امام فرمان قیام نداده است"، "اسلحه ها را تحویل دهید." رژیم سلطنت در پس قیام توده ای مردم و بر خلاف توافقات جریان ائتلافی خمینی – بازرگان با دولت آمریکا و متحدینش بزیر کشیده شد. حکومت اسلامی محصول قیام مردم نبود. نتیجه سازش و بند و بست غرب در به میدان آوردن گندیده ترین جریانات اسلامی برای مقابله با کمونیستها و جنبش توده های مردمی بود که خواهان آزادی٬ حقوق مدنی و برابری سیاسی و اجتماعی بودند. برای غرب و متحدین اش ظرفیت اسلامیستها در مقابله با آزادیخواهی و برابری طلبی و کمونیسم پدیده شناخته شده ای بود. تمکین و سازش جریانات متعدد ملی اسلامی (جریانات توده ایستی، نهضت آزادی، جهبه ملی و خیل روشنفکران شرق زده) به جریان اسلامی زمینه ساز امکان پذیری پروژه حقنه کردن جریان اسلامیست بر جنبش توده های مردم برای سرنگونی رژیم سلطنت شد.
۲- برخلاف تبلیغات جریانات ملی - اسلامی قدرت گیری جریان اسلامی نتیجه مذهبی شدن مردم و یا رشد خرافه و مذهب در صفوف توده های بپاخاسته مردم نبود. جریانات مذهبی تا قبل از اعتراضات تاسوعا و عاشورا نقش قابل ملاحظه ای در اعتراضات جامعه نداشتند. برای شکل دادن به حاکمیت اسلامی و سوار کردن آنها بر موج اعتراضات مردم غرب هزینه کرد، ملی اسلامیستها فرش قرمز پهن کردند. پس از آنکه مسجل شد حکومت شاه علیرغم سرکوب وحشیانه مردم در شهریور قادر به دوام نیست مساله جایگزین سازی در دستور غرب قرار گرفت. جریانی که می بایست در راس تحولات قرار گیرد می بایست اساسا جریانی ضد کمونیست و ضد شوروی باشد. جلوگیری از قدرت گیری چپ و کمونیسم در ایران خصیصه اصلی چنین پروژه ای بود. باید به هر قیمتی جلوی چنین تحولی سد میشد. حفظ ایران در حوزه نفوذ آمریکا و غرب یک هدف دیگر چنین طرحی بود. اسلامیستها تمام این خصوصیات را در خود داشتند. از این رو کاندید معتبری برای این پروژه مهندسی اجتماعی بودند.
۳- این واقعیت که رژیم اسلامی محصول قیام توده های مردم نبود، محصول سازش و بند و بست و تلاشهای غرب بود، حتی برای کودن ترین مفسرین جریانات راست محافظه کار نیز مسجل است. اما منافع سیاسی شان ایجاب میکند تا در اسلامی قلمداد کردن تلاش توده های مردم با مبلغان رژیم اسلامی همراه شوند. اهداف جریانات سلطنت طلب روشن است. میکوشند مصائب ناشی از حاکمیت ارتجاع سیاه اسلامی را به حساب "انقلاب" و جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم بنویسند تا بتوانند هر تلاش انقلابی و هر اراده توده های مردم زحمتکش برای دستیابی به آزادی و برابری و رفاه را از پیش محکوم کنند. این ارزیابی جریانات راست و سلطنت طلب عملا در خدمت مبلغان رژیم اسلامی است.
۴- مردم حق داشتند رژیم سلطنت را سرنگون کنند. مردم حق داشتند در مقابله با رژیمی که در اولین رو در رویهای خود با اعتراضات مردم بر روی آنها آتش گشود، دست به اسلحه ببرند و اسلحه را از دست قاتلین مردم بگیرند. مردم حق داشتند ساواک نخواهند٬ دستگاه سرکوب و پلیسی نخواهند. مردم خواهان آزادی بودند، سلطنت و شاه سمبل استبداد بود. مردم خواهان حقوق مدنی و انسانی خود بودند، دستگاه سلطنت عامل سلب اولیه ای ترین حقوق و آزادیهای سیاسی و مدنی در جامعه بود. سلطنت روبنای سیاسی نظامی بود که بی حقوقی مطلق انسان یک رکن پایه ای آن بود. مستقل از سرنوشت تحولات ۵۷ مردم حق داشتند برای کسب حقوق انسانی و سیاسی خود دست به تعرض و قیام بزنند.
۵- در ادبیات اکثریت جریانات سیاسی، تحولاتی که در سال ۵۷ منجر به سرنگونی رژیم سلطنت شد، "انقلاب ۵۷" نام گرفته است. معمولا ابعاد خیزش توده های مردم چنین نامگذاری را موجه جلوه گر میکند. اما نگاهی مجدد سئوالات متعددی را در مقابل کمونیسم کارگری قرار میدهد. چپ ها علی العموم "انقلاب ۵۷" را یک انقلاب دمکراتیک شکست خورده ارزیابی کرده اند. آیا چنین ارزیابی ای اکنون هم قابل دفاع است؟ تحولات سال ۵۷ را نمیتوان یک انقلاب دمکراتیک حتی از نوع شکست خورده آن قلمداد کرد. نفس تقسیم بندی تحولات سیاسی به "انقلاب دمکراتیک – انقلاب سوسیالیستی" انعکاسی از ذهنیت چپ سنتی در برخورد به تحولات عظیم اجتماعی است. ما کمونیستهای کارگری در هر دوره و در هر شرایطی برای یک نوع انقلاب تلاش میکنیم. انقلاب کارگری. این زاویه دید ما در ارزیابی گذشته نیز هست. در این دوران تنها انقلاب میتواند یک انقلاب کارگری باشد. اطلاق "انقلاب" به هر تحول اجتماعی دیگری یک ارفاق غیر قابل بخشش به پوپولیسم و چپ سنتی است.
۶- در ارزیابی از تحولات ۵۷ معمولا گفته شده است که طبقه کارگر نیروی اصلی آن بود. تردیدی در این واقعیت نیست. بعلاوه سرنوشت این تحولات ذره ای از حقانیت خواستهای کارگران و زحمتکشانی که در این تحول شرکت کردند، کم نمیکند. اما اینکه توده های کارگر و زحمتکش نیروی اصلی و محرکه "انقلاب ۵۷" بودند بخودی خود چیزی راجع به خصلت این تحول سیاسی و مشخصات سیاسی جنبشی که به سرنگونی رژیم سلطنت منتج شد، نمیگوید. کارگر و مردم زحمتکش نیروی اصلی همه جنبشهای توده ای در جهان هستند.
۷- بعضا گفته میشود که "انقلاب ۵۷" یک "انقلاب مردمی" بود. از قرار نفس قبول چنین واقعیتی این تحول اجتماعی را از هرگونه نقد و بررسی موشکافانه معاف میکند. اما "انقلاب مردمی" یعنی چی؟ آیا کلمه مردمی در این ترکیب به معنای این است که مردم در این تحول سهیم بوده اند؟ در اینصورت تمام جنبشهای اجتماعی شامل چنین مشخصه ای میشوند. از جنبش ارتجاعی ۱۵ خراد گرفته تا تحولات بلوک شرق همه در برگیرنده "توده های مردم" بودند. آیا کلمه مردمی به مصالح و آرمانهای مردم رجوع میکند؟ انقلاب مردمی یعنی انقلابی به نفع مردم و برای مردم. در نقد این مساله باید به خصلت پوپولیستی و عموم خلقی چنین تبیینی اشاره کرد. کمونیسم کارگری با ملاک طبقات و مصالح طبقه کارگر به ارزیابی جنبشهای اجتماعی میپردازد. "مردم" در یک بیان دقیقتر نه یک مجموعه معتبر و نه یک کلیت واقعی در تبیین جامعه از جانب ما نیست. مردم در یک تحلیل طبقاتی در برگیرنده مجموعه ای از طبقات اجتماعی است که بعضا در مقاطعی رو در روی هم قرار میگیرند. برای کمونیستی که با پوپولیسم در دوره ای از زندگی سیاسی خود سر و کله زده است، رد چنین مقولاتی کار پیچیده ای نیست. ما در تبیین حرکات توده ای نشان داده ایم که "جنبش مردمی" یک پدیده یکپارچه و یک جنس و یک دستی نیست. جنبشهای توده ای عموما در برگیرنده جنبشهای متفاوت طبقاتی هستند. ما جناح چپ هیچ جنبش دیگری نیستیم. به این اعتبار ما در پدیده ای که "انقلاب ۵۷" نام گرفته است از جنبش طبقاتی خودمان در آن مقطع و تنها از جنبه های روشن و کمونیستی آن دفاع میکنیم.
۸- "انقلاب ۵۷" بیان واقعی و دقیقی از تحولی نیست که در سال ۵۷ روی داد. واقعیت این است آنچه که رخ داد یک جنبش عظیم توده ای برای سرنگونی رژیم سلطنت بود. در برگیرنده نیروهای مختلف سیاسی و اجتماعی بود. یک پدیده یکدست نبود. نفس تلاش خمینی و اسلامیستها برای جمع کردن همگان بر زیر یک پرچم، تلاشهای که با شعار "همه با هم" صورت میگرفت، بیانگر شکافهای عمیق و حضور جنبشهای متفاوت اجتماعی در این تحول سیاسی بود. قیام ۲۲ بهمن که منجر به سرنگونی رژیم سلطنت شد یک مقطع از تاریخ این جنبش بود. قیامی در عین حال فاقد رهبری!
۹- بعنوان نیرویی کمونیست برای ما روشن است که با تحولاتی از نوع "انقلاب ۵۷" نمیتوان در دوران کنونی و جامعه معاصر به جایی رسید. این ارزیابی را در هر بررسی "انقلاب ۵۷" باید تاکید کرد. باید بند ناف خود را از این تحول و جنبش و سنتهای آن قطع کرد. بررسی "انقلاب ۵۷" نباید محدود به تقدیس عام اعتراضات مردم شود. واقعیت این است که طبقه کارگر در این تحول شرکت داشت. بدون قدرتنمایی طبقه کارگر نه غرب به صرافت "تعییر رژیم" می افتاد و نه جنبش سرنگونی توده ای مردم به قیام ۲۲ بهمن منجر میشد. اما طبقه کارگر فاقد اندام و حزب لازم برای قدرتگیری و تصرف قدرت سیاسی بود. در غیاب چنین شرایطی هر تحولی هر چقدر هم عظیم نمیتواند سرنوشت متفاوت از آنچه در ۵۷ صورت گرفت داشته باشد.
۱۰- در حال حاضر نیز یک جنبش توده ای برای سرنگونی رژیم اسلامی در جامعه موجود است. این جنبش نیز مانند جنبش ۵۷ در برگیرنده نیروهای متفاوت سیاسی است. خواست مردم روشن است. مردم خواهان آزادی و برابری و رفاه هستند. دو جنبش متفاوت اجتماعی، ناسیونالیسم محافظه کار پرو غربی و همچنین کمونیسم کارگری برای در دست گرفتن رهبری آن تلاش میکنند. سرنوشت آتی جامعه در گرو این است که کدام نیروی اجتماعی رهبری این جنبش عظیم را در دست میگیرد. تفاوت مساله اینجاست که این بار بر خلاف دوران ۵۷ کمونیسم کارگری یک نیروی تعیین کننده و حاضر در تحولات جامعه است. حزب اتحاد کمونیسم کارگری برای چنین اهدافی، برای سازماندهی یک انقلاب کارگری، تلاش میکند. *
|